هیروگلیف سعید آرمات

شعر حرف عکس مکث...

هیروگلیف سعید آرمات

شعر حرف عکس مکث...

در زمانهای مختلف

 

 

 

در زمانهای مختلف 

واگشایی مجموعه شعر هادی محیط 

نشر نوید شیراز۸۶ 

 

 

 

چند روزی است کتابی در دست دارم که نام هادی محیط وامضای او را در خود دارد:«در زمانهای مختلف ».

می شود گفت نام و عنوان کتاب خبر از شعر هایی آرام می دهد اگر نگوییم شاعری آرام . اصوات نام کتاب تا حالت های خطوط بر طرح جلد حتا چهار رنگ آرام که به تفکیک کنار هم نشسته اند خبر از دوره ای دارند که احتمالاً شعر نمی خواهد  مبارزه ای را علیه  هیچ کس حتی خودش یا زبان« لا اقل!!»ترتیب دهد.  

این که در اغاز مجموعه شعری می خوانیم از بیژن الهی نیز معنایی می تواند داشته باشد . بی شک اتفاقی نیست این اتفاق اگر نخواهیم حکمی صادر کنیم که شعر بیژن الهی قرار است متن محیط را رمز گشایی کند لا اقل می شود گفت این شعرها وجهی دارند مرتبط با شعرهای مجموعه حتا اگر محیط بعد از سرودن شعرهای خود این شعر را به صورت یک اتفاق در جایی دیده یا خوانده باشد که البته بعید به نظر می رسد . می شود گفت که هر دو شعر حاصل فضاهای طبیعی مشترک هستند اینکه شعر در این روزها بیشتر درون گراست را حتی در نگاهی ساده به شکل و فرم و زبان این مجموعه هم می شود دید. به هر حال سفر کردن نوعی خطر کردن است و آیا زمانه ی ما به خصوص برای شاعری که در دهه ی هفتاد دو مجموعه دارد زمانه ی خطر کردن است؟ 

سفر چرا کنم ، چرا 

سفر کنم ؟ 

من که می توانم سر گردان باشم 

سال ها حوالی خانه ام .                    

«بیژن الهی»

 

  اگر چه زبان شعر محیط با نچه که  در مجموعه ی اول شاعر «من پسری ساده برای بهار هستم» می بینیم  چندان تفاوتی ندارد اما رؤیاها و خیال ها  به سمت شاعری رفته اند با زبانی ساده تر و نگاه شاعر به عناصر پیرامونی بیشتر است : 

 

قوطی کبریت  

هر دو دست را حرکت می دهد. 

درست گفتم 

با آن آگهی مزخرف روی جلد 

نخ کوچک روشن 

انتهای تنهایی است 

برای باز شدن 

نگشت اشاره  

تا بند اول 

درونش فرو می رود...

 

این شعر با همین موضوع تا آخر ادامه می یابد .می شود گفت شاعر در این مجموعه  دیگر چندان تمایلی به دست بردن در اجزا و عناصر زبان ندارد شعر بالا را تا آخر که بخوانید می بینید در محور هم نشینی زبان همه چیز مرتب است . در نحو جمله ها نیز اتفاقی رخ نمی دهد تنها معناها هستند که تاًمل برانگیزند  معنا نیز به دلیل روایتی خطی که بر متن حاکم است پس از چند سطر ، شفاف می شود  و به چیزی تبدیل می شوند که در سنت ادبی به آن استعاره ی مکنیه می گوییم .عجیب نیست اگر امروز استعاره هم به لحاظ کارکرد شفاف باشد. تمهیدی که بیش از هزار سال است آمده است تا همه چیز را بپوشاند حالا خود به خاطر جابه جایی از متنی به متن دیگر واز دوره ای به دوره ی دیگر به خاطر نشستن در کنار عناصر عریان شعر امروز قرائتی دیگر را به ما می نمایاند.

 ما به چند دلیل با خواندن شعر محیط به یاد شاعران دهه شصتی می افتیم.  این که محیط نگاه دقیقی به تصویر سازی دارد ، اینکه شعرها تدوینی ساده دارند وشکل روایت ساده است. اینکه حس اگر نگوییم دچار نوعی رمانتیسیسم جدید؛به گونه ای نوستالزیک است . اینها همان تمهیداتی است که ما را کم و بیش به یاد شعر شاعران دهه ی شصتی می اندازد . شاعرانی مثل فرشته ساری ، شمس لنگرودی ، نازنین نظام شهیدی و...

البته رسیدن به سادگی در شعر چندان ساده هم نیست اما محیط در این مجموعه   می توانست تخیل و عمق معناها را به مدد همان تکنیک هایی که در گذشته به دست آورده بود به کار گیرد ضمن اینکه به هم ریختگی زبان و تخیل لازم وملزوم یکدگراند . به واقع تخیل کردن دست بردن در آحاد زبان است یا به معنایی دیگر آحاد زبان هنگامی دست خوش تغییر می شوند که تخیل  سر از زبان در آورده باشد . تنوع کلمات و حضور اشیا  به فراوانی به علاوه ی طنز بر آمده از شعر موسوم به پسامدرن البته که متن حاضر را از متن های دهه ی شصتی متمایز می کند حتا در یک بسامد می شود دید که چون متن میل به حضور فراوانی دارد و این فراوانی چه با حضور اشیای پراکنده باشد  در متن و چه با نگاه ها یی که متناوباً شاعر به هر سمت دارد، به خودی خود شعر های مجموعه را از آنچه که در یک روایت خطی باید اتفاق افتد کمی طولانی تر می کند

اگر نخواهیم به اصطلاحاتی مثل دهه شصتی و دهه هفتادی بار مثبت و منفی بدهیم راحت تر می توانیم کنار هر متنی بنشینیم و از آن لذت ببریم ضمن اینکه شاعر شدن در دهه ی شصت بیشتر نیازمند شناختن سنت های ادبی است و حال آن که در دهه ی هفتاد ظاهراً کار ساده تر است و هر تازه از راه رسیده ای با خواندن یک دو کتاب تئوری شعر و رفتن به جلسات شعر بدون شناخت درست زبان ، شاعر می شود به همین دلیل هم پس از دهه ی هفتاد بسیاری از این گروه شاعران ناپدید می شوند .اگر چه شاید سخن شمس قیس رازی راکه برای  مقدمات شاعری  حفظ داشتن صد هزار بیت  از پیشینیان است کمی اغراق آمیز به نظر برسد اما نگاه ساده انگارانه ای که در دهه ی هفتاد  بسیاری شاعران به زبان و پیشینه ی آن داشتند مبنی بر این که زبان شاعران پیشین از موضعی برتر به مخاطب نگاه می کند باعث بد خوانی یا غلط خوانی پسامدرن در آن برهه شد اکنون راحت تر می شود با فاصله گرفتن از آن نوع تلقی  به نقد شعر دهه ی هفتاد بنشینیم ویا به بازخوانی شعر دهه ی شصت بپردازیم چون عملاً با تأسی به نظریه ی بالا بخش های عمده ای از زبان در شعر دهه ی هفتاد فراموش می شود . بی دلیل نیست که خیلی ها هم فریاد بر می آورند که شعر شاعران دهه ی هفتاد شبیه به هم است وهمه ی شاعران انگار از روی دست هم می نویسند .

 آن فردگرایی که در تئوری به عنوان مؤلفه ی هنر امروز  از آن صحبت می شود عملاً در شعر شاعران دهه ی هفتاد نمی بینیم بد تر این که در چند ساله ی اخیر هم بسیاری شاعران،نویسندگان ومنتقدان به دنبال یافتن تبار دیگری در شاعران  و نویسندگان  کمتر شناخته شده ی دهه های گذشته  برای هنر دهه ی هفتاد هستند عملاً این نوع جایگزینی چه فایده ای می تواند داشته باشد زمانی که بسیاری شاعران به شناخت درستی از هیچ یک از موضوعات بالا نرسیده اند اما شعر محیط با اتکا به تصویر سازی که از مؤلفه های اصلی شعر دهه ی شصت و از رسومات شعرفارسی است و با اتکا به نوعی موسیقی بر آمده از زبان فارسی در پی تدارک نوعی شعر است که می توانیم عنوان« شعر ایرانی» را بر آن بگذاریم نگاهی که هنوز جنس آن شرقی است و در بخش معنایی زبان اعضای خانواده ، پدر و مادر هنوز در آن رفت و آمد دارند و حس هنوز نوستالژیک است. هنوز بعد از خرابی شهرها کوچه ها می آیند ومی روند در ما . شعر محیط احاطه دارد بر دنیایی نسبتاً کودکانه. در بسیاری نقاط ذهنیت آدم بزرگی را می بینیم که در کودکی مانده نظرگاهها ی محیط از مجموعه ی نخست «من پسری ساده برای بهار»تا این مجموعه تأمل برانگیز است از آن جهت که محیط می کوشد در مجموعه ی دوم خود «خانه سیاه است»فاصله تمایز را رعایت کند و البته به نظر نمی رسد این فاصله از سر اجبار باشد و کاملاً طبیعی به نظر می رسد اما در مجموعه ی اخیر خط و ربط های بیشتری یافت می شود که ذهن ما را ببرد  برساند به دهه ی هفتاد به «پسری ساده برای بهار»و البته عجیب نیست که بچه ی سوم آدمی به لحاظ ذهن و ذبان و نقاط حساس عاطفی به بچه ی اول شبیه تر باشد  اینها همان نقاط حساسی است که درابتدای کار هر شاعری ،زبان شاعر آن ها را مکشوف می سازد و بعد از آن خود شاعر پیش و بیش از هر مخاطب دیگری از آن لذت می برد. پس باید این التذاذ شاعر از کشف خویش و از زبانی که در آن خود را باز یافته و تعریف کرده دو باره برگردد . چیزی در اتاق این زبان جا مانده است کلاهی ،کلیدی یا هر نشانه ی دیگری که شاعر را وا داشته تا برگردد دوباره بنگرد.چیزی را بر دارد بیاید بیرون وچند سال بعد مجموعه ای در دست داشته باشد به نام «در زمانهای مختلف»

ب ی آنکه بخواهیم حکمی صادر کنیم  شعر های این مجموعه ناظر برلحظاتی شاعرانه است که خوانده شدن را در زمانهای مختلف میطلبد اگر بخواهیم برای این شعرها نمونه ای ایرانی پیدا کنیم احمد رضا احمدی بهترین نمونه است.یا حتی بیژن جلالی. در این نوع شعر ها هیجانهای شاعر آنقدرنیست،یا آنگونه نیست که بعد از یک دو دهه به قول نیما مانند شعله های بوته های خار فرو کش کند شعر بیش از آنکه نیاز به دیده شدن با آکروباسی زبان داشته باشد دیده ها را می نمایاند .شعر مبتنی بر کشف است تا مکشوف کردن خود .عریانی البته وجهی از شعر امروز است که با شعر گذشته تباین دارد اما شاعر برای این کار برنامه ای از پیش تعیین شده ندارد و این تفاوت میان دو نوع شعری است که یکی می خواهد کشف های خود را بنمایاند ودیگری کشفش در این است که خود را در میدان و در انظار عموم مکشوف کند   

در این متن چیزی برای کاویدن هست یا اینکه اصلاً ما کاونده نیستیم بلکه خود سوژه ایم و کاویده.و فاعل و کاونده متن است که راست آمده سراغ مقتول که ماییم متن انگار از دنیای مثالی چیز هایی از ما را با خود آورده تا ما را به خود مان نشان دهد.   

 

 

 

دوشعر از این مجموعه 

 

      شعر17 

 

 

از میوه ها 

 صدای زنگوله می آید

از برگهای ریحان صدای چرا 

 

شهری که در آن بوی درخت بگیرم تکراری است 

 

توی این بشقاب غذا  

کمی صدای زنگوله هاست 

لوزه المعده ام شبیه زنگوله هاست. 

 

این پیراهن پشمی 

این قوطی پنیر 

این سرشیر  

پر از صدای زنگوله هاست 

وسط این خیابان 

 کمی چشمه بجوشان 

چرا صدای چرا می دهم 

 

شهری که در آن بوی درخت بگیرم تکراری است. 

 

 

 

        شعر 14

  

کم پیش می آید 

 چند بطری تنها چند بطری باشد 

نمی گویم 

یکی چاق تر 

دو تایشان از بقیه بلند ترند  

یا آن یکی به مایع قرمز رنگش می نازد. 

نمی گویم بطری ها از خاندان سلطنتی اند 

یا شیشه هایی که یک بطری از آن ساخته می شود 

با عدسی عینک ها یکی است. 

اما می شود گفت : 

با بعضی بطری ها هم می شود، دید 

می شود قشنگ تر دید . 

 

بطری ها ، طبیعت نا شناخته ای دارند  

در یک صندوق 24تایی 

یا در تاقچه  

یا هر کجای دیگر 

همیشه باید مواظبشان بود . 

 

من اما بطری های یخچالم را می گویم 

نه بطری هایی که ربطی به بطری من نداشت . 

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
بهشب یکشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:09 ب.ظ http://behshab.blogsky.com/

پایدار باشد.مبارک

حباب یکشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:00 ب.ظ http://hobaab.mihanblog.com

سلام استاد !
اتفاق خوشحال کننده ایه حضور این بلاگ در دنیای وب.
براتون آرزوی موفقیت دارم ...
‏[‏گل]

ممنون دوست

‌بی بی ماه یکشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:11 ب.ظ

:)

جوادقاسمی یکشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:36 ب.ظ http://pesaresohrab.blogfa.com/


مبارک باشد این امدنت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد