هیروگلیف سعید آرمات

شعر حرف عکس مکث...

هیروگلیف سعید آرمات

شعر حرف عکس مکث...

 

 

کلوچه ی پرت شده از پنجره 

دعوت مورچه ها را به بازی... 

و اینکه در شیفت عصر یک مدرسه ی شبانه 

در نزاع اتوی خراب با پیراهن 

همه ی قرارهایت را سوزانده ای! 

ساعت بنج پشت دستت بیدار نیست 

و  

زنگ گوشی همراه  

کلاست را به هم نمی ریزد این بار 

 

آهای تو که ته کلاس ریملت را به صندلی مالانده ای! 

بلبشوی ته دلت کلوچه ی ناگهان دعوت شده  

به مورچه های ته چشم من است..! 

افتادن خودکار از لای دفتر حضورغیاب و  

قلم گچ زرد لای دو انگشت منی 

از ته کیف سورمه ای بیا بیرون  

بیرون بیا تا لب شیر آبخوری 

خم شو شانه هایت را ببینم موقع شستن مقنعه 

خط لبت را به هر جایم می توانی بکش 

بکش بیا تا دم دفتر  

وسوسه ی دو دانه تخمه ژاپنی نمدار ته جیب و  

ایستادن من معلم مقابل تخته و 

 حواس پرتهای روده های پر و لوله های خالی داخل کیف... 

یعنی که همه چیز آماده است برای زنگ 

زنگی که می زنی رفتن را دوست دارم و  

کلاسم معلم مردش را..