هیروگلیف سعید آرمات

شعر حرف عکس مکث...

هیروگلیف سعید آرمات

شعر حرف عکس مکث...

                                                                            بزنی به سیگار

همین طور ادامه بده زیر پتو با خودت

این راه را تمام کن برگرد

به پشت برگرد و به زندگی بر نگرد

زندگی که پتو نیست ، روی خوبی دارد پشت و تویش مال تو نیست

غلت بزن   به شکم سرت را بکن دوباره زیر بالش

فرض کن فردا برای رفتن به اداره

و بعد به مهد کودک و گرفتن بچه

لباس اتو خورده  نداری صبحانه ی نخورده داری

می شود صبح      آفتاب باک ماشینت را بر داشته باشد

تو خوابت را بیندازی کنار کیفت روی صندلی بغل

نگاه به صندوق کوچک پست ِ توی دیوار

و بخندی به نامه های گم شده در سطل آشغال در مای داکیومنت

نگاه به عقربه ی گم شده ی بنزین

در دستگاه کیلومتر شمار

ادامه بده زیر پتو  دنده ی بالاتر بزن

با نگاه به بالارفتن عقربه ی سرعت

و عقربه ی خواب که هر شب از تو پایین تر می افتد

شب       روی جالباسی

شلواری که از تو بلند تر می شود است

توی تاریکی دستی که توی شلوار به دنبال فندک می رود است

سی دی را در دستگاه پخش بگذار

ونجلیز و کریستف کلمب

ضرب بگیرد شیش و هشت روی داشبورد

صدایت را ول کنی به این زندگی پایت را روی پدال

پایت را ادامه بده زیر پتو

بریزد پدال و پتو  توی اتاق

دست آخر بالش را بکوبی به دیوار

نشسته توی تخت

بزنی به سیگار