لب این خون یک جاده است که به جنگ می رسد
راهی به اتوبان نفس
دویدن با نفسِ بریده همه چیزِ بریده توی اتاق
از تازه چه کردی با این صدا ی دورگه
خشی که می افتد و باند های کهنه را می لرزاند
حوله ی سرخ روی بند تکان می خورد
راک اندرولی مستی که سرش را آورده توی این اتاق
فکر می کند این جا کجاست
پارگی پرده فردا می آید توی این خانه
پارگی پرده می آید توی ما
پارگی پرده دارد لباس عوض می کند
دارد بعد از سفره می اندازد می خندد
دارد با این راک اندرولی مست می ریزد روی هم
زیر سیگاری حضرت داوودم را می آورد روی کاناپه لم می دهد
دارد دنبال فایلهای مخفی توی لپ تاپ دارد به همه چیزم دست به کلیپ چشم های ندا آغا سلطان چشم
وسط این همه خانه توی شهر به شهرهای توی فضا توی گوگل توی نشنال جئوگرافی
توی این خانه از جنگ خبری نیست نه از جنگ اعراب و اسراییل
نه صرب ها نه کرووات ها نه عراقی ها نه افغانها جنگی اصلن در کار نیست
جنگ صرفاً
لباس پوشیده رفته بیرون بیرون که ؟ بیرون کجا این زن ؟
توی این هول و ولا کجا رفته است جنگ
فکر نمی کند گم بشود کجا پیدات کنم کجا؟
وسط همین معرکه ها پیدات کردم آوردم به زور توی خانه
خانه همین خانه ای که داری حالا با این موسیقی
همه چی را به هم می ریزی
بتمرگ اینجا موهات را که سشوار م را گذاشته ام وسط مجله ی نشنال جئوگرافی
جایی که عکسی ازقطار شترهای لیبی دارد می رود وسط بیابان با باد داغ سشوار بکشم ملخ ها از توی سرت بپرند
روی کاناپه
من می خوابم تو روی تخت
دست به این کنترل به آن کنترل به آنتن به سیم ها به درِ یخچال به زود پز بزنی نزنی جنگ دیگر پریده بیرون و سنگر چیز مسخره ای
علی الحساب با این باند خراب و این جنگ جنده و این راک اندرولی مست
بپر دوتا سمبوسه بگیر از سر کوچه دوبسته سیگار بهمن 57 از سر کوچه بپر بپر
و سنگر
چیز مسخره ای است که هر طرفش قایم شوی دشمن از طرف دیگر پشت سر پس فقط بپر
فرا خوانده می شوی به ناگفته های دیگری!
www.darapesareshamshir.blogfa.com
سلام استاد...
با صدای خودتون گیراتره..
حدود 18 سال پیش اولین شعر شما رو خوندم،و تو دفتر خاطراتم دارمش .موفق باشین
سلام استاد
چقدر خوش به حال من است هر بار دلتنگ شعرهایتان میشم و سرزده میایم تازه تر می بینمتان
جنگ درون ماست وآنقدر جسارت نمی خواهد که جنگجو شویم
اما شما چقدر جسورانه جنگ را از سر کوچه به اتاق آوردید
در کامنت گدشته به علت فرآموشی نام خودم را ننوشته بودم باعث افتخار است به ما سر بزنید.
گی- ادبی عقربه منتشر شد
شماره "صفر"م: 20 شهریور
شماره یکم: 20 مهر
شماره دوم: 1 آذر
www.aghrabe.com
به سردبیری: فراز بهزادی
هیات تحریریه:
دبیر شعر : نجمه زارعی
najmeh_zarei@yahoo.com
…………….
دبیر هنرهای تجسمی : طیبه هراتی
t_harati@yahoo.com
…………….
دبیر ترانه : میثاق بوالحسنی
misagh.bolhasani@yahoo.com
…………….
دبیر نقد و نظر:رضا شبانکاره
shabankareh1362@gmail.com
…………….
دبیر داستان:مجتبا صولت پور
mja.solatpoor@gmail.com
دوست من، بخواب که دنیا چشم از تو برنمی دارد...
ماهنامه ی الکترونیکی فرهنگی- ادبی عقربه منتشر شد
شماره "صفر"م: 20 شهریور
شماره یکم: 20 مهر
شماره دوم: 1 آذر
www.aghrabe.com
به سردبیری: فراز بهزادی
هیات تحریریه:
دبیر شعر : نجمه زارعی
najmeh_zarei@yahoo.com
…………….
دبیر هنرهای تجسمی : طیبه هراتی
t_harati@yahoo.com
…………….
دبیر ترانه : میثاق بوالحسنی
misagh.bolhasani@yahoo.com
…………….
دبیر نقد و نظر:رضا شبانکاره
shabankareh1362@gmail.com
…………….
دبیر داستان:مجتبا صولت پور
mja.solatpoor@gmail.com
انگار سالهاست می دانمت . . .
منتظرم
مرسی که وقت گذاشتی
من خوندمت من ایجاز رو بیشتر میپسندم
لینکت کردم
یا هو
سلام استاد من دانش اموز سال پیش مدرسه ی نمونه الصادق هستم
واقعا شعر های شما خواندنی است
موفق باشین
سیگار بهمن 57
موفق باشی
من گرفتم.
سلام سعید عزیز
بعد از مدتها به اینجا سر زدم و خوشحالم که می شه از شما خوند.
و سنگر چیز مسخره ای است...
... و باقی