هیروگلیف سعید آرمات

شعر حرف عکس مکث...

هیروگلیف سعید آرمات

شعر حرف عکس مکث...

.....



 

به دودی که از انگشت ها می زند این وقت شب

همین طور به دودی که از انگشتها بیرون می آید

نگاه کنم بگویم بفرما کبریت بفرما فندک

بفرما کاغذ بفرما دستمال کاغذی   بعد از مصرف

تو به یکی بگو که ساعت کج خوابیده ی دیواری را آهسته از پشت باز کند

پیچم را آهسته باز کن بگیر بین دولب یادت باشد پیچم را اصلن نباید گم کنی

باطری سولفاته را دستمال کهنه ای بکشد

بعد من را یواش بخواباند سر جام  

من که پایم از سر این اتاق به پهلوی اتاق بغلی رسیده است و

دستهایم از ته جیبم به سولفات کز کرده روی فلز پشت ساعت دیواری

بفرما زن ! خانه را از روی دست من بردار       دستم خسته است زن!

اگر ظهر دیر به خانه نیمه مست وَ توی جیبم شلوارم  کلاهم را و دسته ی سبزی را

روی میز بگذار  

و بعد نصف شب  ببری م به اتاق خوابی که توش

ساعت و دیوار

قاب عکس بچه و ستاره های شب نما ندارد.

تو    شب ها همین طوری

رک و راست می آیی مهربان توی تخت 

انگشتهام را که بو کشیدی و چیزی مثل بوی اسِتون

فرو کردی توی گوشم

توی گوشم می گویی بخواب

من می خوابم که به شرطی که فقط بخوابم دست نبری تو   توی حواشی پشتم ناخن نکشی و

انگشت نکنی  توی سوراخ عقرب های ساعت دیواری

ساعت سه صبح ر ا به دوازده عقب نکشی

من را نترسانی از کشیدن رانهایت روی پاهام

 دستم را به نقاط زبرت نزنی

و به فیلی که توی من افتاده دَمر  مرده      

نگویی :

 حیف

خرطومی به این بلندی داری و به ته چاه نمی رسی از بی آبی می میری .

نمی رسم به جایی با این گله فیل هم به جایی نمی رسیم .




 

  



زدن

 

 

خانه را کنار بزن

از مصدر زدن   همه ی  زن  ها   را کنار بزن

از سر بگیر دوباره وقتی که خواب را کنار بزن

نظم دوباره نوشتن به شیوه ی دریدا

از دو انارشیست که یکی از پایین دو جمله بالا افتاده است

یکی از تخت رفته توی مستقیم توی ماشین     نصف شب توی ماشین

دست ِ تا مرفق رفته دنبال سیگاری شکسته توی داشبورد

توی داشبورد خطرهای زیادی هست

خطرهایی برای ریه خطر برای کبد چهل ساله

از نور کوچک یک و نیم ولت

 

اما سپس ِ این که تو داری جمع می کنی زندگی ات را

دو سه خط از لباس های شسته نشسته ات را توی تشت

داری از وقتی حرف های تازه نداری حرف می زنی

داری برای رفتن حرف می زنی

دو سه خط از اختراع انزوا را علامت بزن برای بعدنِ توی تخت

دو سه خط از اختراع انزوا تو ی نامه به یکی دوست

درست کن     بپز     سبزی بشور 

بعد  بپوش لباس ِسر آستین دو لته شده  از بس اتو

قرص از وسط ِ شیار دوتکه نه برای شیاف و نه برای جویدن

پس توی داشبورد هنوز     داری سر برای چه می کنی

ردِ دست های قبل از تو آمده ی که را می گیری

وسط شب که کانال پورنوی ماهواره به ریخته است و

پوست گوجه لای دو دندان    

هیچ چیز درست در نمی آید

نه اسید از معده دست بر می دارد که توی گلوست

نه تخت از زنی هی مرتب می کرد و حالا تا برنگشته است.

ساعت رومیزی یادگاری

 و فهمیده عقربه ها را کجا بخواباند

لباس اتو نشده را از کجا بسوزاند

که صدای نفخ و نفوخ معده زیر دست کشیدنِ تو به زیر معده را از کجا بخواند و بخنداند

وضعیت به هم ریختن پرچم سه رنگ روی نقشه ی بر دیوار و

گم شدن یک کشور    روی دیوار

 دست های توی دستکش تو

ریختن اشک ها و کف های تو بر دستکش زرد

 توی بشقاب های استیل

وضعیت کج ایستادن تو کنار سینک

  بالا کشیدن آستین با بالا کشیدن بینی

و اینکه عاشق   دوباره   شده ای  که حتمن موها را رنگ گریه می زنی

به علاوه ی......

به علاوه ی .....

به علاوه ی ......

به علاوه ی......

علامت هایی که توی تقویم زده ای     زده ام

تمام.