بزنی به سیگار
همین طور ادامه بده زیر پتو با خودت
این راه را تمام کن برگرد
به پشت برگرد و به زندگی بر نگرد
زندگی که پتو نیست ، روی خوبی دارد پشت و تویش مال تو نیست
غلت بزن به شکم سرت را بکن دوباره زیر بالش
فرض کن فردا برای رفتن به اداره
و بعد به مهد کودک و گرفتن بچه
لباس اتو خورده نداری صبحانه ی نخورده داری
می شود صبح آفتاب باک ماشینت را بر داشته باشد
تو خوابت را بیندازی کنار کیفت روی صندلی بغل
نگاه به صندوق کوچک پست ِ توی دیوار
و بخندی به نامه های گم شده در سطل آشغال در مای داکیومنت
نگاه به عقربه ی گم شده ی بنزین
در دستگاه کیلومتر شمار
ادامه بده زیر پتو دنده ی بالاتر بزن
با نگاه به بالارفتن عقربه ی سرعت
و عقربه ی خواب که هر شب از تو پایین تر می افتد
شب روی جالباسی
شلواری که از تو بلند تر می شود است
توی تاریکی دستی که توی شلوار به دنبال فندک می رود است
سی دی را در دستگاه پخش بگذار
ونجلیز و کریستف کلمب
ضرب بگیرد شیش و هشت روی داشبورد
صدایت را ول کنی به این زندگی پایت را روی پدال
پایت را ادامه بده زیر پتو
بریزد پدال و پتو توی اتاق
دست آخر بالش را بکوبی به دیوار
نشسته توی تخت
بزنی به سیگار
شعر پرباری خواندم رفیق ....
پاینده باشید...
کریستف کلمب ونجلیز اولین هدیه از دانشجوی تهران به نامزدش بود .دانشجو ونامزدش از 75 گذشتند از عقربه و باک ماشین ، از لباس های هم . اتو کرده ونکرده . از شبهای روشن و رنگ زدن اتاق به سبک زرد .از تدوین موازی پتو و پدال .و این فندک ، این فندک را اگر بزنی می شود به این روشنایی محدود گریست نشسته یا خوابیده توی تخت .
شعر با ریتم وهارمونی خاصی پیش می آید که نشان شناخت خوب از موسیقی کلمات ودر نهایت زبان دارد وهم چنین آشنایی زدایی در نحو زبان که به شکل مطلوب اتفاق می افتد:
شب روی جالباسی
شلواری که از تو بلندتر می شود است
توی تاریکی دستی که توی شلوار به دنبال فندک می رود است
اما من احساس کردم خیزشی در متن اتفاق نمی افتد مگر دست آخر که بالش به دیوار کوبیده می شود.
البته نه اینکه هر شعری نیاز به خیزش متنی دارد . شاید این توقع احساسی من است.
دوسش داشتم. زیبا بود و لذت بردم از خوندنش.
سلام
به به عجب حالی میده این زندگی با پدال زیر پدال.
سعید جان به روزم
میرزاها
با ت شکر از نظری که میدهی
میرزاها
تو را که بر می گیرم
نصف بالت تجزیه شده است....
نظر دادن روی کارهای شما سخته. شما همیشه پیشرو بودین.وشعرهای شما همیشه حرف های خاصی داره .حرف هایی که مثل حرف های کسی نیست.فقط ادبیات ذهن شماست.
کارهاتونو همیشه دوست داشته ام
سلام آقای آرمات
چرا شب شعر برگزار نمی کنید
دلمون لک زده برای یک شب شعر خوب
سلام سعید جان .. باید بگم گاهی بیش از کمی بی انصاف میشویم ...!
چرا که این روزها چشم وگوش تیز است فقط برای نقد.....
از این کار لذت بردم و دوست داشتم ...دلنشین بود....
شعر زیبایی بود . ممنون
درود من هم خواندم و تا لذتی که باز بخوانم بدرود.
هذیان های بی مراقب
در عذابی خلون به گوشه ایی میگریزم
تا چها رگوشه ایی
چهار انسانی نبینم مغز استخوانشان
میگریزم در پهنای سکته ....
سلام
سورنا به روز است
.
.
وسط حرفهایم جایی است که می توانی بپری - اتانازی ؟
رگم آماس می کند از این همه تیغ...می دانم
آن روز ....
تو با عقل بز و هیکل آدم ات اسطوره شده ای در یونان
من مرتاضی شده ام که شهادت می دهد : دوستت ندارم .... نداشتم .
بر گرد به صحنه ای از زمین که به خاک داده من را
می روم
اما به اندازه یک آدم زمین نباش که با همه بگردی ..
.
.
و حرفهایی برای خواندن در ادامه ی مطلب ...
منتظر نقد ارزشمندتان هستم .
با احترام - لیلا حکمت نیا
سعید عزیز
از این شعرت بسیـــار لذت بردم
سپاس
سلام سعیدجان!
زیبا
خیلی زیبا:
«شب روی جالباسی
شلواری که از تو بلندتر می شود است.... »
من هم به روزم با تابستان ودندان...
سلام سعید جان
لذت بردم
به روزم
پایدار باشی
سلام
زبان خیلی خوب با موسیقی تلفیق شده که نشون میده شاعر سابقه ی خوبی در شعر کلاسیک داشته و با یک اصل محکم تصاویر رو از محیط بیرون به فضای زیر پتو دون خودش وصل می کنه
مرسی
سلام
لینک شدی
به روزم
پایدار و پیروز باشی
سلام بزرگ...
ما که همیشه می زنیم به سیگار و همین طور ادامه میدهیم با خودمان زیر پتو ....این راه که تمام شد ندارد!دارد؟...برنگرد!....گرچه زندگی پتو نیست!!
شوخی کردیم-زیبا بود-شعرتان را می گویم
اگه حوصله داشتین سری به تکه پاره های چکاد بزنین
تو لینک بچه های هرمزگان یافتمتان
پیروز باشید.
سلام
بروزم اگه حوصله داشتین سرکی بکش
پایدار باشین
سلام
خیلی زیبا بود ...
پیوند شدین به وبلاگم
دفعه بعد بیشتر و بهتر می خوانمت
منتظر شما هستم با دو شعر کوتاه ...
سلام آقای آرمات
با احترام در این آدرس لینک شدید
link-ssorenaa.blogfa.com
کار خوبی بود
عنصر پتو خوب در دل کار هضم شده
اسید معد ه این شعر قویه
نگاه به عقربه ی گم شده ی بنزین
در دستگاه کیلومتر شمار
یک مشکل اجتماعی یعنی مقوله بنزین
اینگونه در کار یک شاعر خوب می شینه به دور از شعار که آه و واویلا بنزین نداریم
سعید
طنزت تمام کاراتو به خوبی ساپورت می کنه
و خستگی رو از پلکهای مانده بر هزار کار چیپ تو این فضای مجازی می گیره
همیشه کارات یه تُکُله ( tokol) ( تلنگر با گویش بستکی )
شاد باشی رفیق
و هیچ وقت تو این نبرد بی فشنگ نمونی
به تنگ شدن دلم برای صورت خوش تراش و صدای محزون اما خوش ضربت فکر می کنم
تنگ شده
نگاهی کوتاه به شعر سعید آرمآت
در این شعر سعید آرمات وقتی ما به نوع بازیهای زبانی و زبان فکری نگاه میکنیم می بینیم رکاب بازی های زبانی به نسبت شعریک پیشگام است و اندام کلمات دغدغه ایی در روزمرگی شاعر تاثیر به سزایی دارد که خود از به تحلیل رفتن واژه های عشوه جسمانی شاعر تداعی میکند و خود شاعر نه میداند چه میکند و نه میداند چه نمیکند فقط میداند چشمانش باز است در عنقریب دستانش تا شاید مرکبی پخش شود بر روی کاغذی . این یعنی تضاد در زندگی . تضاد در گفتار و گویا رقص با بومیان صحرایی ولی برای شاعر لذت بخش و قابل تامل است . وقتی از پس گره های شعرهای اولین شاعر( که ارتباطی با آن نمیگرفتم )تا شعرهای کنونی (که در ریز و اطرافش مینگرد و ارتباط شعریش مرا خشنود میکند) به آن مینگریم میبینیم شاعر چنان پیشه در شعر گرفته که بر اساس کلمات مخاطب در بعضی جملات به جلوتر پرتاب میشود مخصوصا در چند شعر اخیر . با این که شعر در بعضی جاها سوسو میزند و با جوشکاری سریع پیش میرود اما در سطرهای پایینی کندی و لطافت آن عجولانه فکر کردن را می پوشاند و شاعر تا آنجا پیش میرود که دست آخر بالش را بکوبی به دیوار ، جهان خودش را ادامه میدهد تا شاید این زندگی روزمره و اعصاب خورد کنی را با یک عنصری خیالپردازانه آنی و ذهنی به وسیله سیگار تسکین دهد که این تسکین زود گذر مصنوعی هیچ دردی از شاعر دوا نمیکند و این است آزار عاطفی غیر قابل درک در زندگی واقعی در مقابل شخص زندگی و چنان به در میکوبد و چنان با فکر می تازد تا زبانش را در شعر ببازد و این باختن ، باختن زندگی است و کلمات زندگیش بو میکند و چون جایی ندارد برای ابراز حقایق چون و چرایش : مغزش پخش میشود بر روی کاغذ های خط خطی سفید و با دستش لغات را تکان تکان میدهد تا به هم بچسپند ...
یا حق و الحق
میرزاها
سلام شاعر
ندای زاگرسی منتظر حضور صمیمی شماست
سلام هم قلم
حس اول بروز است
با خبر چاپ مجموعه سه جلدی سیر غزل ترکی
چند مصاحبه و خرت وپرت
ویک غزل
(زولفونو باس یاراما قویما منی قان آپاریر)
یا حق
سلام
اولین باره که سر میزنم، لذت بردم.
به روزم... و منتظر نقد و حضورتون.
پاییزتون شاد!
تو نخ هنجار کلماتتم سعید !
مرسی از نقد و حضورتون...
سلام
با حترام به اندک شعری از من دعوت هستی
نظر با شما .
میرزاها
سلام با شعر بروزم ... بفرما
سلام با شعر بروزم ... بفرما
سلام .شما را می خوانم
بهرنگ عباس پور تکذیب کرد.
در خواب های هرشبه ام درد می کشم
از غصه های جمع شده زیر بالشم
به روزم با خواب هایی که راه به جایی نمی بردند
و دلتنگی همیشه ی یک جفت چشم خیس....
منتظر نگاهتان هستم!
با احترام:
صدیقه حسینی/رشت
پ.ن:
تیر/باران با یک سپید به روز شد
www.tirbaraan.blogfa.com
سلام سعید عزیز
شعر زیبایی بود با همه ی سادگی
درود دوست عزیز
با کوتاه شعری به روزم.لطفن ...
سلام
بدیهی ست که شعر به مثابه بازی زبانی از پارادایم های اساسی محسوب می شود اما آنچه در شعر مشهود است؛ زبان -بازی؛است نه بازی زبانی و به عبارتی خرج کردن عبارتهایی که میتوانند موقعیت های زندگی روزمره را به صورت خطی تا ساعت ها بی هیچ توقفی توضیح دهند وبیان کنند وهمینطور پیش بروند .
بازی زبانی زمانی اتفاق میافتد که زبان در چارچوبه هایش معنا گریز شود .به عبارتی زمانیکه ترک تشکیلات و ظروف فعلی زبان در موقعیت فرا آوری شده ی شعر گریزناپذیر باشد وگرنه زمانی که شاعر وضعیت های بیان شده و رله ی وقایع روزانه را بیان میکند آنچه میماند وقایع نگاری خواب آلوده ی یک کارمند است
...
موفق باشید
به گریه
های
تفنگی گوش کن
که نمی خواهد
به سمت تو
شلیک بشود!
با سلام و سپاس
دعوتید به شعر یعنی رهایی
1)در VIP نقد و بررسی شعر گروس عبدالمکیان
2) در جام جهان نما شعری از ملیح جودت
3)در ویترین با جدیترین کتابهای منتشر شده در بازار
4)در خاله خان باجی با سید علی صالحی ، جایزه ی شعر نیما، جشنواره غزل
همیشه شاعر باشید
[گل][بدرود]
ته مانده ی لیوانت را بنوشی و فکر کنی
که چقدر بزرگ شده ای
حالا می توانی قشنگ از خیابان رد شوی و ماشین ها چراغانیت کنند
...
سلام استاد
مهربان کارهای شما همیشه بی نظیر است.
لذت بردم
...
اگر امکان دارد نظرتان را در مورد کار جدید بفرمایید.
ممنون می شوم
استاد جسارتا آدرس اولی اشتباهی درج شد عذر خواهی می کنم
سلام آقای آرمات نظر دادن رو کارای شما سخته خیلی سخت مخصوصا برای من که هنوز اول راهم اما لذت بردم متفاوت بود من خیلی وقت میشه شعرای شما رو نخونده بودم دست دارم به وب من هم سر بزنید و نظرتون رو در مورد کارام بدید باعث افتخار منه منتظرتون هستم
درود بر شما
جشنواره شعر فجر
به منظور ارتقای سطح کیفی شعر و گسترش هرچه بیشتر آن ،به عنوان پشتوانه فرهنگی و ثروت ملی،پنجمین چشنواره بین المللی شعر فجر برگزار می شود.
امید است شرکت فعال و موثر کلیه عزیزان شاعر ، باهر گرایش ، سلیقه و سبک شعری موجب بالندگی هرچه بیشتر این هنر ملی گردد.
این جشنواره کاملا رقابتی است و تمام سنین، مضامین، قالب ها و حوزه های شعری (سنتی،نیمایی و سپید، سرود و ترانه) و بخش ویژه کودک و نوجوان را در بر می گیرد.
بدیهی است ارزیابی براساس آثار ارسالی خواهد بود و از برگزیدگان در مراسم اختتامیه تقدیر شایسته ای به عمل خواهد آمد
شرایط شرکت:
ارسال مجموعه های شعر منتشر شده در فاصله زمانی 1388و 1389 یا حداقل 10 و حداکثر20 صفحه شعر (از تازه سروده ها) در هر یک از بخش های موردنظر شاعران تکمیل و ارسال فرم شرکت در جشنواره به ضمیمه یک برگ تصویر شناسنانه یا کارت ملی
لینک فرم ضمیمه:
http://ibna.ir/images/docs/files/000083/nf00083419-1.JPG
مهلت ارسال آثار: تا پایان آبان ماه 1389
نشانی دبیرخانه : تهران،خیابان شهید مطهری،خیابان قائم مقام فراهانی،خیابان فجر،پلاک 7 ،طبقه چهارم
تلفن:88342979 نمابر:88861324
بریزد پدال و پتو توی اتاق ... آفرین رفیقم
............................................
خواندیدنی شعری کاملن مبتنی بر دمکراسی ست و نه این دمکراسی دروغینی که شعارش را سیاسیون می دهند که دمکراسی راستین و هنری و نیز این ادعا که خواندیدنی ، وظیفه ی سرودن شعر سطری را از دوش شاعر برداشته و بر عهده ی خوابیننده گذاشته ، در این خوابینشگری ، به عینه مصداق می یابد . به عبارت دیگر ، مخاطب خواندیدنی "شاعر" است و مولفش – شاعر - ! این – شاعر – با شاعری که پیش از این می شناختیمش، خیلی فرق دارد و نخستین و مهم ترین فرقش ، همین که مولف خواندیدنی دست کم باید "دوکاره" باشد ؛ یعنی هم شاعر و هم نقاش ، هم شاعر و هم داستان نویس ، هم شاعر و هم فیلم ساز و ... !
..
..
..
پاره حرف دارد !
سلام آقای آرمات عزیز
با یک شعر منتظر نظرتان تان هستم
سلام دوست من
به نظر ت در این دنیای تکراری ، " یک اتفاق نادر " چی میتونه باشه ؟
به ما سر بزن منتظرت هستیم