از روی سیم پریدن دو کلاغ
تا دسته ی خراب دربازکن کنسرو
در دو گزاره ی نا متعارف شاعر گیر می کند تا دسته
اضافه کنید معده ی شاعر که نقش اول این بازی مسخره است
شاعر بر می گردد به دسته ی خراب کلاغ ها روی سیم
بعد برمی گردد
به دربازکن خرابی
که قرار پرواز دارد با کنسرو از پنجره به سمت دسته ی کلاغ
لا اقل اینکه می داند
در لحظه ی معلوم معده اسید نمی پاشد
می گذارد کلاغ بیاید بالا معده می آید بالا
هی می آید بالا من می پیچم به کلاغ
هی می آید بالا کلاغ می نشیند روی معده
حالا کنسرو ِ معده و کلاغ با هم روی سیم اند
با هم می پیچند سه تایی به من
شوخی تازه ای است با من
من دسته را گرفته ام که پنجره نپرد
تاب می خورم تا با دسته؛ معده می پرد
می پرد و هی همه ی تلخ ها مزه اند.
از سر شب راه افتاده اند تلخها
راه پیمایی است و مسافر کشی و راه بندان!
پرچم است که سبز و سرخ به هم می پیچد
دسته ی عزا با کارناوال رقص در راه اند
بازی می کنند فوتبال است فوتبال احشام توی من گله به گله با یک توپ
گلر بد می زند خطای فاحش دارد فوروارد
دسته ی دیگر شب می آیند
دم صبح بازی آرامتراست
بومادران و دم کرده ی کاسنی
از سر شب
سفارش بازیکن های خسته ی معده ی من است.
سعید عزیز سلام
آنچه دراین شعر برای من جالب وتحسین برانگیز می نماید ُانتخاب دقیق و همخونی کلمات است باهم .گرچه انتزاع بیش ازحد دست کم بین واژه ها وذهن من دیوار می کشد اما همین که می توانی واژه را بشناسی و بشنوی زیباست ... حتی ازان ور دیوار....بدرود یار
کاش می شناختمت عزیز
با نام بیا
سلام بر سعید آرمات عزیز و دوست داشتنی
کارت رو خوندم مثل همیشه خوشم اومد من هم در ادامه یه کار از خودم برات میذارم خوشحال میشم نظرت رو بدونم
پیکان مست شده بود به جوانی چشمانم
این تصادف که زد بر چشمانم
بوی کهنگی میداد انگار
انگار جوان شده بود پیکان
به سرعت موسرخه پیرمردی که سالهاست بوی ماهی مستش کرده شاید
چقدر سینه تنگ شده وسط این بلوار پشت شهر
نمیدانم
جاده سرخ شده یا تخم چشمانم
انگار چاق تر شده صورتم
نمیدانم
ماهیها مست کرده بودند
یا این پیکان زیادی جوان بوده
انگار دو روز است
که هیچی نمیدانم انگار
اما خوب میدانم
که در آن لحظه
پیکان مست شده بود به جوانی چشمانم
ممنونم
سعید رسمن خواننده وبلاگت شدم با یه گله ادم
بازی می کنند فوتبال است فوتبال احشام توی من گله به گله با یک توپ
مرسی مسعود عزیز ممنونم و دلتنگ یادها و شاد خواری ها
دوست من
خیلی تلاش کرده ای که یک راهی برای خودت باز کنی و احتمالاً به زبانی برسی، اما این نتیجه عکس داده است و این کار گاه به یک کارتون برای بچه ها تبدیل شده است، زبان یک دستی ندارد و بجای یکنواخت بودن، گیج کننده و به هم پیچیده شده. به علاوه چرا سعی کرده اید با وجود وجود مهادلهای زیبای فارسی، از واژه های گلر و فوروارد، کارناوال و کنسرو ... استفاده کنید، انهم تنها در یک شعر. کار شاعر زبانسازی است مگر دروازبان به آن زیبایی چه ایرادی دارد و از قضا وزن شعرت را هم گزندی نمی رساند ...
چقدر زیبا شروع کردید، که از همان ابتدا یک تصویر از یک فیلم ...و بعد یکهو دسته خراب درباز کن کنسرو همه آن تصویر را خراب کرد. و گاه مثل سطر چهارم خیلی انشایی شده است و اصلاً شعر نیست... الی آخر
به هر حال تلاش تان پر ثمر باد
سلام سعید جان. امروز پیدات کردم! البته نه این که زبونم لال گم شده بودی! به هر حال لینکوندمت
نمیدانم هنوز هم متولد میشوی یا نه اما زاد روزت مبارک
سلام
وقت به خیر دوست عزیزم
بروز و چشم در راهم
یاسر
سلام
خوبین؟
ببخشید که هستم ولی بیرنگم.
می خونم شعراتون رو ولذت می برم.
سلام
جالب بود
آدم با قابیل عکس بگیرم دیدم
گذشت آن دوران
این شعر
نمی دانم
خوندم.
باید بیش تر بخوانمش واینکه زیادی به منطق نثر نزدیک بود
واون اختصار بیان رعات نشده بود
وبیش تر شبیه یک داستان کوتاه با بیان یک شعر بود
من منتقد نیستم ولی در همین حد میدونستم
بازم
ممنون.
سلام
در شعر نواقصی هست اما در این شعر یک من هم کسر نداشت
یا حق
سلام آقای آرمات
۱-ممنون از اینکه اینگونه نقد می کنید یعنی بی پروا و مثبت.
۲-شعرت را خواندم و ندانستم فوتبال را کجای معده ات هضم می کند.
۳-بروزم ومنتظر بی پرواییتان.
پرچم است که سبز و سرخ به هم می پیچد
سلام سعید جان
کارهای زیبایت را پیگیری می کنم.به کارگیری واژه گان غیر شعری و تلفیق و چینش و هم نشینی هنرمندانه ی آن ها منجر به فضاسازی های بکرو تازه می شود.جابه جایی اشیا و قرار گرفتن در مکان عیر معمول خود و هنجار شکنی های متنی و روایتی شعر متفاوتی را سبب شده است.
شاد و سربلند!
سلام
از سالهای دور با اسم و شعر شما آشنا هستم از
همان مجموعه شعر نخست
آخرین بار شعر شما رو در هفته نامه هنگام به سردبیری شاعر تواناُ هادی محیط ٬ خوندم خوشحالم که به وبتون رسیدم.
به روزم و منتظر تا بیاموزم
وبلاگ انجمن نمایش هرمزگان
hormozgantheatr.blogsky.com
دلم برات تنگ شده بود تا حالا فکر نکرده بودم تو نت دنبالت بگردم با من تماس بگیر سعید خیلی ساله دلم می خواد باهات در تماس باشم
سلام
سلام من چند روزی در سفرم فرصت دیدار دوستان و خواندن نظرات فراهم نبود به امید دیدار
سلام
برنامه های کانون ادبی زمستان:
1) جلسات تخصصی نقد و بررسی شعر - باحضور: استاد یوسفعلی میرشکاک، دکتر بهروز یاسمی، سعید بیابانکی و محمد سعید میرزایی- شنبه ها ساعت 17
2) پخش و نقد فیلم – مدرس: استاد سیدناصر هاشم زاده – سه شنبه ها ساعت 17
3) عصر ترانه - با حضور: عبدالجبار کاکایی، دکتر افشین یدالهی، دکتر بهروز یاسمی و امیر ارجینی - چهارشنبه ها ساعت17
4) کارگاه عروض و قافیه، مکتب های ادبی - حامد ابراهیم پور، 5شنبه ها ساعت 15
خبر ویژه:
5) نقد کتاب "زیبای اساطیری" ترانه های نیلوفر لاری پور - چهارشنبه 20/5/89 ساعت 17 - منتقدین: استاد یوسفعلی میرشکاک، عبدالجبار کاکایی، دکتر افشین یدالهی، دکتر بهروز یاسمی
6) نقد کتاب "جمعه خیابان ولیعصر" سروده آرش شفاعی - شنبه 30/5/89 ساعت17 منتقدین: استاد یوسفعلی میرشکاک، دکتر بهروز یاسمی، محمدسعید میرزایی و سعید بیابانکی
7) اعلام فراخوان شعر طنز "کندو" در وبلاگ کانون ادبی زمستان
تمامی برنامه های فوق در کانون ادبی زمستان به نشانی:
تهران، میدان قزوین، خیابان قزوین، خیابان شهید مرادی، فرهنگسرای رازی برگزار می شود.
تلفن: 55423062
کانون ادبی در ماه مبارک رمضان به صرف افطاری میزبان شماست.
8) بالاخره وبلاگ محمدسعید میرزایی (یارا) با مدیریت کانون ادبی زمستان به روز شد http://yara55.blogfa.com/
مدیر کانون ادبی زمستان
سجاد عزیزی آرام
http://www.s-aram.blogfa.com/
چیزی که در غالب کارهای این گونه کمتر دیده می شود و یا کم رنگ است ؛ ارتباط عمودی سطرهاست که در این کار و نیز در کارهای پیشین ات به خوبی رعایت شده و مشهود است . زدودن غبار عادت از مسیر تماشای مخاطب نیز رسالتی ست که بر دوش گزاره هایت نهاده ای. امید که توفیق ، قرین راهت باشد .
..
..
..
من چنگ تو ام تو زخمه زنی من تن تننم!
در دو گزاره ی نا متعارف شاعر گیر می کند تا دسته
اضافه کنید معده ی شاعر که نقش اول این بازی مسخره است
مرسی سعید جان همیشه این چنین واژها و ترکیبها در گیر ساز بوده در کارهات که این بار ضربه رو از آغاز به مخاطب میزند..
سلام خسته نباشید خواندمت
خیلی نچسبید
سلام
مدتی ست با آنکه کنار ساحل نشسته ام ولی بوی دریا را نمی شنوم.کجایی مرد شاعر.
بروزم.
درود
بیا گوزن ها رو در سینمای من ببین!
سلام. خیلی خوشحال شدم دیدم به وبلاگ من سر زدید. امیدوارم حال شما خوب باشه. لینک شما رو می گذارم. مواظب خودتون باشید. خوش باشید. خداحافظ
سلام
شعرهایم را یا برای او میخوانم یا برای رفقای حقیقتن شاعر و قابل اعتمادی که میدانم برای ادبیات ارزشی بیش از این قائل اند که آنرا در چهارچوبهای خاص تصور کنند .
و....
یادی از ساناز بهشتی و شمس تبریزی و...
دوشعر قدیمی
به روز و چشم به راهم
سلام دوست !
یه روز و منتظرم
کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست
کبوتر
آقای شعر و سپید و بندر
آرمات ارجمند سلام و درود.
با یاد یادهای دهه ی هفتاد و جمع جامع و نافع انجمن در آن سالها که موالید زیادی داشت سلام و تا عرض ارادتی دیگر بدرود
برگ تلخم بی هیچ از زمان فراوان تر
و نگاهی کاهی به انچه می گذرد
انگاه که صهیونها اواز می خوانند
ساحل مرده است روی سکوی بلند
ستاره ای در غربت ندا ی تو را دریافت
که ما همه از ایل و قافله جاماندیم
تا روزگار سرمستی که ابلهی با خود می برد به ان سوی باغ
و تو تو دیگر شاعری بلنداوازه در سکوی ان طرف خیابان
به جان خودت که هرچه چرند است مال این دنیاست و بعد از مرگ اغوش نه یک دامن گیاه با گل زنبق برایت هدیه می اورم
هرگز که این معنی با تو نگویم که نامحرمی در سبقت
یادم رفت بگویم که از این کسشعرها خسته شدم .
درود دوست عزیز
با احترام به تو به روزم
1- با یک غزل مثنوی از خودم (با نگاهی گذرا به فیلم مالنا)
2- شعری از مرحوم عباس حسنی دوست وبرادر خوبم که 85 درگذشت (در رفت )
3-مطالب کوتاه
منتظر حضورت هستم
سلام برآقای آرمات
بازش می کنم پخش می شود رنگ مشکی
بانقدی بر
فراوان کلمه است بروزم
درود دوست عزیز
از شعر و نقدهای شما می آموزم.
دلفین ها چشم به راهند.لطفا...
دیوارها و آنتیگونه خشمگین
ترجمه : فاطمه مدنی سربارانی
فاطمه مدنی اهل جزیره هرمز و ساکن بندرعباس است او فارغ التحصیل ادبیات دراماتیک از دانشکده هنرهای زیبای تهران است .
نوشته : گریسلدا گامبارو
گریسلدا گامبارو (متولد 1928) یکی از نمایشنامهنویسان و داستانسرایان بنام و قدرتمند جهان است که در آثارش به مسائلی چون آدمربایی، اوضاع ناپدیدشدهها، اردوگاهها و جنگ کثیف در دوران دیکتاتوری آرژانتین میپردازد.
درواقع این اولین نمایشنامه ترجمه شده توسط یک هرمزگانی است که به چاپ رسیده و برای نخستین بار است که اثری از گامبارو در ایران ترجمه شده .
این کتاب را می توانید از کتاب فروشی کتاب واژه روبروی شهرنمایش ابتدای بلوار معلم تهیه کنید
به همه دوستان پیشنهاد می کنم این کتاب را بخوانند
رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند«من قال لا إله إلا الله وحده لا شریک له ، له الملک وله الحمد وهو على کل شیء قدیر .
یعنی: «هرکس در هر روز صدبار این دعا را بخواند: لا إله إلا الله وحده لا شریک له ، له الملک وله الحمد وهو على کل شیء قدیر: هیچ معبودی جز الله نیست که تنها و بیشریک است، پادشاهی و حمد و ستایش سزاوار او و از آن اوست و او بر هر چیزی و هر کاری تواناست»، برای او ثوابی معادل ثواب آزاد کردن ده برده خواهد رسید و برای او صد کار نیک نوشته و صد گناه از او پاک میگردد و آن روز تا غروب از شر شیطان محفوظ و در امان است، و هیچ کس کاری بهتر از آن نکرده، مگر آن کس که بیشتر از او عمل کرده باشد».
پس این ذکر بزرگ را فراموش مکن..
لا إله إلا الله وحده لا شریک له له الملک وله الحمد وهو على کل شیء قدیر "
گفتن صد مرتبه از این ذکر برایت قابل احساس و سنگین نخواهد بود و تو می توانی دوباره این ذکر را در راه یا در اوقات و مکانهای انتظار بخوانی.
مشخص نیست که چه تعداد از مسلمانان این رساله را خواهند گرفت و آنرا خوانده و سپس اجرا می کنند، پس (پخش این رساله) صدقه ی جاریه ای برایت خواهد شد که جز پروردگارت کسی نمی تواند میزان حسنات آنرا درک نماید.
آنرا به تمامی کسانی که در اطرافت هستند پخش کن.
پویا بمانی رفیق !
..
..
..
اما رابطهی منِ شاعر و شعرم ، با سه نسل فاصله ، با نصرت رحمانی و شعر او چه گونه است ؟ آیا در این جا هم نوعی «عقدهی ادیپی» عمل میکند ؟ گمان نکنم . به چند دلیل : اول این که وقتی من و دیگر همنسلانم ، سیاه مشقهایمان را مینوشتیم ، نه شعر رحمانی و نه خود شاعر ، هیچیک ، حضور چشمگیری در «پیشزمینه» نداشت ...
سلام سعید جان
از هر هر جنوبی که دیدم سراغتو گرفتم . اگه نمی اومدی عمرا که پیدات می کردم . با اون روح مخصوص خودت . به هر حال من دیگه اون آدم آزاد نیستم . خیلی وقتا از خودم خجالت می کشم . بعضی وقتا هم حالم از خودم به هم می خوره . مگه یاد گذشته ها کمی آرومم کنه . و تو قسمتی از اون گذشته های منی . خیلی دلم می خوادت .
سلام دوست .به خوانش شعر دعوتید.
http://khane.blogsky.com/1389/06/04/post-40/
فراخوان اولین دوره ی جایزه شعر مهرگان
" به خیام بسته ام ات , به قهوه های شکسته خوان , بگو این چندم 5 شنبه باید میل در زنخدان فرشته فرو برم تا هشتاد ضربه بنوازی از مستی ای که نمی پرد از گندم هات ..."
روایت به چوب بستن راوی در زمانی مجهول در مکانی گرد
این از چه پوشیده را بنه در حوالی باد که نمی گذاری بخورد بر اندامت , درخت اگر چه جوان بخواه از تنه ات یادم آورد آنگاه که خراشیدمت با انگشت یا تو زدی ام از ریشه از ریشی که در نیامده زده بودم تا بزنندانم آن روز های پسته و رفسنجان .
سلام
با بی نظیر بوتو منتظرتان هستیم!
سلام سعید جان ...ناکوکم .. به کوکم بنشین..
سلام دوست عزیز وبلاگ قشنگی داری به ما هم سر بزن
سلام
آقای آرمات بروزم ومشتاق نظرات شما
با احترام
به وبلاگ های ادبی پیوستید
سلام
وقت خوش
به روزم با
رباعی
+
کار آزاد[گل]
سلام آقای آرمات
در" این فغل های ربطی" بی صبرانه مشتاق آمدنت هستم
به ارغوان دلت خون میفرستم
و به گیسویت باد
باد.
.
.
.
.
.
● دعوت به مراسم خوانش "تقویم عقربهدار ماههای بهار" / 2
سلام!
نام شما را از دورتن دانش آموزی به خاطر دارم
خوشحالم که در دنیای مجازی می بینمتان
سلام
از با خوانش وبلاگی دیگر سر از این خانه مجازی در آوردم چند کار از شما خواندم و خوشحالم از آمدنم در این برهوت تکرارها
سلام
با دو ترانه به روزیم
someones.blogfa.com