کلوچه ی پرت شده از پنجره
دعوت مورچه ها را به بازی...
و اینکه در شیفت عصر یک مدرسه ی شبانه
در نزاع اتوی خراب با پیراهن
همه ی قرارهایت را سوزانده ای!
ساعت بنج پشت دستت بیدار نیست
و
زنگ گوشی همراه
کلاست را به هم نمی ریزد این بار
آهای تو که ته کلاس ریملت را به صندلی مالانده ای!
بلبشوی ته دلت کلوچه ی ناگهان دعوت شده
به مورچه های ته چشم من است..!
افتادن خودکار از لای دفتر حضورغیاب و
قلم گچ زرد لای دو انگشت منی
از ته کیف سورمه ای بیا بیرون
بیرون بیا تا لب شیر آبخوری
خم شو شانه هایت را ببینم موقع شستن مقنعه
خط لبت را به هر جایم می توانی بکش
بکش بیا تا دم دفتر
وسوسه ی دو دانه تخمه ژاپنی نمدار ته جیب و
ایستادن من معلم مقابل تخته و
حواس پرتهای روده های پر و لوله های خالی داخل کیف...
یعنی که همه چیز آماده است برای زنگ
زنگی که می زنی رفتن را دوست دارم و
کلاسم معلم مردش را..
سلام ما به وبلاگ نویسان
آیا ما به دنبال افزایش آمارخودهستید
آیا به بهبودرتبه الکسا خود می اندیشید
همین الان به سایت ما مراجعه کنیدتوسط این سایت شما بازدیدکنندگان خود را به شکل کاملا رویایی و باورنکردنی افزایش خواهیید داد که باعث افزایش رتبه و در نتیجه در هنگام جستجو سایت شما سریعتر به نمایش در خواهد آمد
100%تضمینی و رایگان
با بالاترین نرخ بازدید اتوماتیک
www.takrank.com
یک بار امتحان کنید
سلام!
ممنونم از دعوتتان!
از شعرتان که پر از تصاویر های بکر بود لذت بردم
اما روایتتان را بر نتابیدم
در پناه مولا باشید
یا علی
تا جایی که من به یاد دارمـ از ۲۰ سال پیش ـ شما شعر عروضی کار می کردید
به هر حال من از اینکه دوستان عزیز سالیان پیش را در دنیای مجازی می یابم خوشحالم
وبا افتخار لینکتان کرده ام
در پناه مولا باشید
یا علی
سلام معلم مرد کلاس ما
با - عکاسی و ادبیات - بروزم
با مطلب « من گریستم آقای استاندار شما چطور» به روزم
http://alialavi.blogsky.com
سلام
زیبا بود.روایت را هم برتابیدم.دانستم آنچه را می سرایید.
با"نگاهی اجتماعی به شعر دهه هفتاد" بروزم.
کنش های شعری عمومن برمبنای توانش وظرفیت های خلاقه ی شاعر است و
تراوشات ذهنی منبعث از همان مبنا ، ودرک دریافت نوعی شاعر از ساحت شعر
به فراخور آموخته ها در زاویه دید و عمومن کیفیت شعر در نوسان است و
پیر سالی و جوانسالی دخلی به کیفیت نوشتاری محصولات ادبی ندارد چنانکه گاهی
فی المثل منظومه پر طمطراق پیری " گرانسنگ " مغلوب شعرک نوجوانی نوجو
می شود ! واین وضعیت معمولن پشت قضاوت جمعی مخاطبان آشکار می شود و
تعدد تالیفات و آوازه شاعری چیزی به پسند و سلیقه عمومی مخاطبان نمی افزاید از
همین منظر با قید احتیاط از اواسط دهه هفتاد تا کنون عمده تالیفات پسند شده ونمره
گرفته کمتر از شاعران صاحب نام بوده که به زعم این قلم عطف توجه برخی شاعر
ان گرانسال به مفاهیم نخ نماشده و عناصر شعر آرکاییک و استعمال فراگیر کلمات
پر طنطنه و متعاقبن دست دادن تصاویر آشنا و مستعمل ، فضاسازی های کهنه و
مندرس موجد بازخورد مخاطب نوجوی معاصر گردیده که در این میانه از هر
طیف سنی مجموعه شعرهایی پدید آمد که انسجام کلی و قدرت خلاقه و تصاویر نو
و البته برخورداری از زبان شعری تروتازه عمده معیار ارزش گزاری شعر معاصر
بوده است نه پیر سالی و تعدد تالیفات ! ، شمس آقاجانی شاعری که از اوایل دهه
هفتاد با حضور مستمر در مجامع و نشریات ادبی خویشتن را به جامعه ادبی معرفی
کرد " مخاطب اجباری " اولین مجموعه شعر شاعر مورد بحث است که در این
مجموعه شاعر با پشت پا زدن به پنداشت ها و مفروضات پیش اندیشی شده و
امتزاج فنون و قواعد شعری با روزمرگی و چینش و بینش متفاوت درخارج کردن
شعرش از وضعیت مالوف با کنش های زبانی و استعمال مفاهیم دم دست معمولن
در آشنایی زدایی های مخصوصش از مغاک کلیشه ها بیرون می جهد :
از اینکه به دنیای مجازی رو کردین خوشحالم. دسترسی به هنر اینجا ساده تره فعلن!
سلام !
چندین بارخوندم ولذت بردم.
حال و هوای این شعرت متفاوت بود با کارهای گذشته ات . خوشم آمد از شعرت سعید !
سلام سعید جان برای بار دوم خواندم . اما همیشه شما را در آن انسجام زبانی در بازتابی میان ( روایت کلمه) دید ه ا م و خوانده ام . واینگونه تصاویر روی نمای کمی عجیب وقابل تا مل بود برایم ..؟ اینکه ساختن چنین فضائی کاملا تعمدی بوده برایم کاملا قابل حضم نبود که چرا...؟. چون من آن کند کاش را در ان زبان سخت وآهنگین برای رسیدن به روایت دوست داشته ام و استعمال از عناصرها در بصره کار کاملا برایم لذت بخش بوده . و بخصوص در کارهای تازه اتان که شنیدم برایم از پیش لذیز تر بوده چراکه زبان با تصاویر مدار تار سوق یا فته بود ....
اما این کار که همچون بومی پر از رنگ و بو بود به دلم نه نشست چون همیشه دوست داشته ام چیزی را برای یافتن ا دراک خودم پیدا کنم نه انکه همه چیز گفته شود ..
اما به هر حال همیشه سپاس گذار شما هستیم .. مرسی
سلام
نقد نوشته جناب آقای منصور خورشیدی بر مجموعه توصیف ساده لبخند و سکوت منتظر شماست
ببینید و نظر بدهید
http://www.mansourkhorshidi.blogfa.com/
نمی دونم چرا اما کار جونداری به نظر نمی رسه
شاد باشی داش سعید
شعر روایت ساده ای از یک عاشقانه البته در سطح خودش بایک دانش آموز دبیرستانی است که گاه نگاه دقیق به جز ییات عناصر معمولی منجر به آفرییندگی و خلق لحظه ی بکر عاشقانه می شود .این عناصر جزیی به خو دی خود هیچ تاثیر خاص یا شگرفی در ذهن ما ندارد اما آن چه منجر به خلق شعر شده نگاه تیز ودقیق شما به این عناصر بوده است . و لحظه ی آخر که شما در موقعیت رفتن هستید و این موقعیت را دوست می دارید یعنی اینکه همه چیز به یک سرگرمی و بازی شبیه است یا شاید اینکه قرار است بیرون از مدرسه اتفاق های مهم تری
بیفتد.
در هر حال شعر خوبی بود و برای من لذتی آمیخته با رنج داشت .
سلام سعید خان. جسارت است ولی به بهانه و حرمت اکسیژن های مشترکی که بارها بالا و پایین کردیم هر چند دور و دیر ؛ جداً می ترسم نه اینکه شما نه همه و گویا شعر امروز کمی می ترساندم خدا کند ترسم از جنس ترسهایی که از نیما و بعد از او خیلی ها را بر داشت باشد. ولی نه شاید مخاطب های شعر امروز دیگر همه نباشند !!!!! و این یعنی من سزاوار توجیهم.بدرود .
سلام
آرموس با مطلبی به یاد حسن به روز است.
درود بر شما
((مرثیه ای برای یک به اصطلاح کشیش)) بی قرار نگاهتان است.
با احترام و تواضع
...
http://andar-hekayat.blogsky.com/
دوست عزیز سلام!خسته نباشید
این بار هم
تیر/باران با یک سپید منتظر نظر شماست....
با احترام:
صدیقه حسینی/رشت
شعر در جسآرت یک خیال عمیق ما بین خیال و واقعیت پیوند میخورد.
در شعر اندیشه صمیمیت های واژگون شده یک ذهن زشت و زیبا با محتوای زبانی برتر است اما واژه ها و سطرها و معنا و مفهوم مرا از شعرت دور کرده و احتمالا ریتم شعری مرا به شعر نزدیک کرده است .
موفق باشی
به روزم
متشکرم نقدی کنی بر شعری
این روزها پیشدار هنر بون هنری ست که هنر نمی خواهد
http://ak.blogsky.com/page/1/
سلام آقای آرمات
با یک کار پاییزی از گذشته بروزم.
به روزم !
با خبر انتشار کتاب اویخته از عقربه ی 12
سلام استاد
دعوتید برای یک خوانش