هیروگلیف سعید آرمات

شعر حرف عکس مکث...

هیروگلیف سعید آرمات

شعر حرف عکس مکث...





توی این هول و ولا کجا رفته است جنگ


 

لب این خون یک جاده است که به جنگ می رسد

راهی به اتوبان نفس

دویدن با نفسِ بریده    همه چیزِ بریده توی اتاق

 

از تازه چه کردی با این صدا ی دورگه

خشی که می افتد و باند های کهنه را می لرزاند

حوله ی سرخ روی بند تکان می خورد

راک اندرولی مستی که سرش را آورده توی این اتاق

فکر می کند این جا کجاست

پارگی پرده فردا می آید توی این خانه

پارگی پرده می آید توی ما

پارگی پرده دارد لباس عوض می کند

 دارد بعد از سفره می اندازد می خندد

دارد با این راک اندرولی مست می ریزد روی هم

زیر سیگاری حضرت داوودم را می آورد روی کاناپه    لم می دهد

دارد دنبال فایلهای مخفی توی لپ تاپ دارد به همه چیزم دست به کلیپ چشم های ندا آغا سلطان چشم

وسط این همه خانه توی شهر  به شهرهای توی فضا توی گوگل توی نشنال جئوگرافی

توی این خانه از جنگ خبری نیست نه از جنگ اعراب و اسراییل 

نه صرب ها نه کرووات ها نه عراقی ها نه افغانها جنگی اصلن در کار نیست

 جنگ صرفاً

لباس پوشیده رفته بیرون   بیرون که ؟ بیرون کجا این زن  ؟

توی این هول و ولا کجا رفته است جنگ

فکر نمی کند گم بشود کجا پیدات کنم کجا؟

وسط همین معرکه ها پیدات کردم آوردم به زور توی خانه

خانه همین خانه ای که داری حالا با این موسیقی

 همه چی را به هم می ریزی

بتمرگ اینجا موهات را که سشوار م را گذاشته ام وسط مجله ی نشنال جئوگرافی

جایی که عکسی ازقطار شترهای لیبی دارد می رود وسط بیابان با باد داغ سشوار بکشم ملخ ها از توی سرت بپرند

 روی کاناپه  

 من  می خوابم تو روی تخت  

دست به این کنترل  به آن کنترل به آنتن به سیم ها به درِ یخچال به زود پز بزنی نزنی جنگ دیگر پریده بیرون و سنگر  چیز مسخره ای  

علی الحساب با این باند خراب و این جنگ جنده و این راک اندرولی مست

بپر دوتا سمبوسه بگیر از سر کوچه دوبسته سیگار بهمن 57 از سر کوچه  بپر بپر

و سنگر

چیز مسخره ای است که هر طرفش قایم شوی  دشمن از طرف دیگر پشت سر  پس فقط بپر




نظرات 2 + ارسال نظر
کاوه شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 02:35 ب.ظ http://kafbaran.blogfa.com

با درود

خوشحالم که با شما و شعر و احساستان آشنا شدم
خوشحال می شم نظران و نقدتان را در مورد اشعارم بفرمایید
منتظرم
ممنون
http://www.kafbaran.com

[ بدون نام ] دوشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 04:10 ب.ظ

خوش فکرید ولی زبان شعرتان ازگره های زیادی رنج می برد. خواننده تان نیز.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد