هیروگلیف سعید آرمات

شعر حرف عکس مکث...

هیروگلیف سعید آرمات

شعر حرف عکس مکث...

از زبان تا شعر ساجده کشمیری




این متن را گویا من در سال84 با نگاهی به شعر ساجده کشمیری نوشته ام و حالا هر چه بود و نبود اینجاست



سال 84 ساجده کشمیری دست به کاری می زند که بسیاری شاعران می زنند شاید چاپ اولین مجموعه توسط شاعران همراه بوده باشد با نوعی ندانم کاری یا هیجان یا هر چیز دیگری نزدیک به این الفاظ چنان که شاملو چند سال پس از چاپ اولین مجموعه اش «آهنگ های فراموش شده»آن را اشتباهی بزرگ در زندگی خود می داند اما گمان نمی کنم همه ی شاعران چنین نگاهی داشته باشند.همواره توصیه می شود که شاعر پس از گذر از یک سری صافی های زبانی و تجربی در اولین فرصت خود را با ارائه ی کارهایش معرفی کند حتی در حد یک مجموعه ی پنجاه صفحه ای . مجموعه ی « اسم از بس که شد به پشت افتاد»حدود شصت صفحه است و طرح جلدی دارد که شاعر خود آن را طراحی کرده و نام به خط خود شاعر بر جلد کتاب حک شده است مورچه ای آرام در حاشیه ای سیاه با پس زمینه ای به سرخ تند می خواهد بیاید بالا به سمت نام کتاب به احتمال آنهایی که اهل ادبیات اند این مجموعه را خوانده اند کشمیری هم در حد شرایط موجود تلاش کرده تا خود را به اهالی شعر معرفی کند .اما خود مجموعه از پس شعری سر بر می آورد یا از چاک یقه ادبیاتی که موسوم است به دهه ی هفتاد بابیانی پست مدرنیستی . زبان البته با قرائت پسا مدرن چندان طناز نیست اما شاعر ظاهراً با هیچ یک از اشکال زبان قرار داد و معاهده ای نبسته و تا جایی که ذهن و زبان نگارنده اجازه می دهد اوهیچ کاری که نکرده باشد لااقل در عرصه ی به هم ریختن ساختار زبان کارش قابل توجه است . بیهوده نیست اگر علی بابا چاهی چند سال پیش جایزه ی کنگره را به او داد آنهم به خاطر همین ویژگی یعنی متفاوت بودن در نگاه وزبان .پس یادمان باشد که او در این حیطه حرفهای زیادی برای گفتن دارد. برویم یکبار دیگر سری بزنیم به متن: «آخر سر از چشمانت که در آوردم به سرت نزند دیوانه شویم از درد سرهایی که از نتیجه ی از سر زدن بیرون می زند همه ی او بداند میان وقت اضافه می توان پرتقال پوست کند عکسی گرفت و تمام سرهای پر از گوش وچشم را دست به سر کرد همه ی من ِاو بداند سر از کجا در آورده ام توی این ماه برای چشمای ِ به دستمال داده اوایل سپتامبر گفته بود سرت را می برم گوش تا گوش خندیده بودیم اینجا شهر هرت است توی یواشکی آن قدر سر زدند تا هرات سر در آورد از موهای تراشیده فاجعه از سر می گیرد خواب نداری تو را از بی به دارم .» می توانم بگویم این صفحه از شعر ساجده کشمیری جزءمعدود صفحاتی است که اجزا وکلمات چشم و ابرویی به هم یا به یار نشان می دهند .بازیگوشانه نگاهی دارد شاعر به شکل قدیم زبان .تناسباتی دارد مثل«گوش و چشم» یا «هرت و هرات» که جناس اند .یا نگاهی توأمان به اصطلاحی مانند «گوش تا گوش سرت را می برم»با اصطلاحی نظیر«خندیدن و باز شدن دهان تا بنا گوش»در زبان پراتیک (رسمی و غیر ادبی) در سطر چهارم جمله ی:«همه ی او بداند »شیرین نشسته است؛زیرا ظاهراً کسی می خواهد خطابه بخواند اما در خط پایین تر می خوانیم «میان وقت اضافه می توان پرتقال پوست کند عکسی گرفت»و حتی این عبارت:«و تمام سرهای پر از گوش وچشم را دست به سر کرد »که در ذات «دست به سر کردن »معنایی نهفته بازیگوشانه برای آنهایی که آشنا به زبان فارسی اند. گفتیم که مهم ترین مؤلفه ی شعر کشمیری زبان شکنی است برای رسیدن به نوعی تمایز،اما یک سؤال : این شکست ها تا کجا و در کدام حیطه های زبان رخ می دهد؟با یک نگاه دقیق می شود گفت در همه ی عرصه ها ی زبان .نه تنها در عرصه ی زبان(گفتار)بلکه این متفاوت بودگی در نوشتار وخط نیز آشکار است «نمی بی نی1»،«بی اندازمت2»،«بی رون3»و«سه بیل4» به جای نمی بینی،بیندازمت،بیرون و سبیل.به یاد داشته باشیم که خواننده شعر هرچند حرفه ای وقتی به سراغ متنی می آید نیم نگاهی به سمت زبان و نگارش غیر شعری و متداول دارد .دیگر اینکه همین زبان پراتیک یا رسمی و غیر ادبی در خود امکانات فراوان دارد که البته در این سالها بسیاری شاعران بدان پی برده اند .نیما توصیه می کرد که شعر امروز را باید به گفتار نزدیک کرد ؛به طبیعت زبان.وشاعران دیگر که از شکل های مختلف زبان تجربه شده یا کمتر تجربه شده حتی فرم های نا مرسوم برای رسیدن به فضایی تازه یا متفاوت استعانت جسته اند .چنان که در اواخر دهه ی شصت سید علی صالحی با مدد از زبان کتب مقدس و فرمی نشئت گرفته از نوعی نامه نگاری تجربه هایی در ادبیات امروز ایران به نمایش می گذارد . اما شعر کشمیری حکایتی دیگر دارد چنان که گفته شد او در تمامی عرصه های زبان قصد رفرم دارداو هر آنچه را که مخاطب از زبان پراتیک در ذهن دارد دفرمه می کند ،نحو زبان را می شکند ،در محور هم نشینی جمله دخل و تصرف می کندو معناها را به هم می ریزد .جمله ها به شیوه ی دریدایی رهایند و التزامی برای سطر بندی وجود ندارد به همین دلیل چیزی که در مقابل خواننده به عنوان متن می ایستد شدیداً شیزوفرنیک می نماید و بیانی پست مدرنیستی دارد. اما با تمام این اوصاف چیزی در این متن هست که التزام شاعر را به داشتن نگاهی مشترک با آنچه نیما توصیه کرده مشخص می کند .متن در لحن به همان چیزی که نیما گفته است ؛یعنی نزدیک شدن به بافت زبان گفتار تأسی می جوید نمونه وار بنگرید به حذف حرف ربط «که و تا»وحرف عطف «و» در عبارات زیر که در نثر رسمی بسیار مرسوم است اما در گفتار و طبیعت زبان نامرسوم «ایستاده باشی آماده نباشم سبزه ای که به دهانت شیرین بیاید بعد5»و یا این عبارت:«از سفیدای ملحفه شروع کرد رفت زیر لامپ/وقتهایی که حشره نبود بپرد پشت پرده با یک لنگه کفش6» در اینجا برای اینکه نمونه هایی از دفرماسیون را در زبان کشمیری نشان بدهیم چند صفحه از کتاب را ورق می زنیم. در محور هم نشینی: «با کشیدگی مایل گوشه ی لب کف زدیم مرتب7»که در ساختار زبان رسمی می گوییم «با میل به کشیدگی» یا «با کشیدگی مایل به...»که در این صورت کلمه ی بعد از حرف «به»حذف شده است یعنی به اصطلاح بخشی از این گروه نا موجود است. «خواست پلی بسازد برم دارداز دو نفره ی تخت8»به جای «تخت دو نفره»البته چون زبان مایه ای یا گونه ای دیگر را پذیرفته و به عرصه ای به نام شعر پا نهاده پس هیچ التزامی نیست که معادل های پیش نهادی مقابل هر گزینه را بپذیریم اما معادلهای پیش نهاده صرفاً نزدیک ترین تداعی ها هستند وهدف ما نیز مطابقت دادن دو زبان متفاوت با هم است.نمونه ی دیگر: «زیر نشئه ی چشم ها دور گنده ی دکل9»معادل پراتیک آن می شود «دور دکل گنده» « بسوزد خدا پدر هر بیامرز10»که در دو حیطه ی نحو و همنشینی ،زبان به هم ریخته است.شکستن نحو به خاطر استفاده از فعل «بسوزد» به جای «بسوزاند»در جمله ای که نیاز مند مفعول است .و هم نشینی به خاطر عبارت «پدر هر بیامرز»در شکل معادل آن «هر پدر بیامرز» در معنا نیز نمونه هایی از این دست «گوش دل اشتباه ببیند11»،کدام جمعیت باورش می خورد به خم هلال12»،«در قول دیوار نوشت کورش راه دنیا یکی است به رسیدن اشکال13»و «دوست دارم از سر پای تا موی ناخن14» این مثال ها را به راحتی آب خوردن از مجموعه مورد نظر می شود پیدا کرد.نیازی نیست خیلی ورق بزنید.چشم که بچرخانید به هر سمت متن به صف ایستاده اند سربازانی که هر یک لباسی به رنگی دارند ،کلاه خودی به شکلی ،پوتین وچکمه ای متناقض به پا و گاه این لنگه به پای یکی ولنگه ی دیگر به پای دیگری. گفته های ما فقط برای بیان این مطلب است که در مواجهه بامتن خواننده مسلح به شناخت شود وبداند چرا تا این اندازه شگفت اند و شگفتی مخاطب از چه روست چه چیز متن ما را وادار به عصبانیت می کند ،کجاها درنگ می کنیم ،تنفس گاه ها کجاست؟اگر چه خواننده در خواندن نخست خسته می شود از بی کلیدی،از نفس ُبر دویدن به بی در کجایی اما به هر نگاهی که سراغ متن برویم لحظاتی دارد کشف های شگفت شاعر که هی منتظر می مانیم که گوشه ای از متن سرک بکشد.حقیقتاً دیدن یک جمله ی عادی در وسط این همه هنجار گریزی زبانی می تواند تنفس گاهی باشد.مخاطب در این شعرها ارداویراف مقدس است که از ُنه توهای دوزخ می گذرد و شاید دوزخ همین عالم ما باشد یا جهانی که شاعر در تجسم مثالی آن شعر هایش را می سراید.در هر حال بایستیم،برگردیم وبه قول شاعر:«نقش هر النگو را بگیر در نرمه ی گوش حلقه آویز شو15» 1.ساجده کشمیری ،اسم از بس که شد به پشت افتاد(مشهدص222 2-ص236 3-ص218 4-ص221 5-ص221 6-ص221 7-ص213 8-ص215 9-ص217 10-ص219 11-ص220 12-ص219 13-ص213 14-ص238 15